در ناامیدی بسی امید است
و در زمانی که به پایان راه رسیده بودم
یکی دستمو گرفت
یه دوست
یه غریبه اما آشنا
آشنا به دردم
نامش مثل خودش پاک کننده
و روحش نوازشگر من
التیام بخش یک درد کهنه
من اونو توی یک شب تا به صبح
در آغوش کلمات یافتم
و باهم جمله سازی کردیم
و این شب
شب قدر من هست
شبی به اندازه یه عمر دوستش دارم
او قرآن به دست آمد
تا باهم در قرآن اندیشه کنیم
و همفکری برای راه آینده باشیم
او ........................................